ثانیاً: همه ى انسان ها در همه ى شرایط داراى فطرت ثابت و حقیقت واحدى هستند و از آن جا که دین براى تربیت انسان و تأمین سعادت واقعى بشر آمده است، تنوع و تعدد ادیان ممکن نیست;[2] از این رو همه ى شریعت ها در زمان خود بهترین و کامل ترین طریق براى تضمین تکامل و سعادت انسان ها بوده اند.
بنابراین، ادیان الهى هیچ گونه تفاوتى در اصول با هم ندارند و اختلاف آنها اولا، تنها در برخى مسائل فرعى است که بر اساس مقتضیات زمان و ویژگى هاى محیط و مخاطبان، متفاوت مى شده است; و ثانیاً در سطح تعالیمى است که به موازات تکامل بشر به تدریج و مرحله به مرحله ارتقا یافته است و این البتّه تکامل دین است، نه اختلاف ادیان.[3]
بدین ترتیب، علت عدم نزول شریعت جامع و کامل اسلام براى انسان هاى نخستین را مى توان در سه امر جستوجو کرد:
1. عدم آمادگى بشر اولیه براى دریافت طرحى جامع در دوره هاى پیش از اسلام: بشر به دلیل عدم بلوغ فکرى، قادر به دریافت یک طرح جامع براى زندگى خود نبود، از این رو، لازم بود با تجدید نبوت ها به تدریج و منزل به منزل راه نمایانى براى او فرستاده شوند، تا وى را در رسیدن به سعادت خویش و دریافت برنامه ى نهایى مهیا سازند.[4]
2. تغییر اوضاع: وضعیت زندگى انسان در دوره ها و سرزمین هاى گوناگون، در حال دگرگونى است. گوناگونى وضعیت ها به ویژه پیچیده تر شدن زندگى و ارتباطات اجتماعى مى تواند در کم و کیف احکام و قوانین اجتماعى دین مؤثر باشد; و روشن است که اگر پیامبران قوانین پیچیده ى امروز را هزاران سال قبل براى مردم تبیین مى کردند، مرتکب کار بیهوده و لغوى شده بودند. علاوه بر آن، حفظ و تطبیق آنها بر موارد خاص در زمان هاى بعد، بسیار دشوار مى شد.[5]
اما در دوره ى ظهور اسلام، رشد و بلوغ فکرى بشر او را قادر ساخت که اوّلاً، برنامه ى تکاملى جامع خود را یک جا دریافت کند; و ثانیاً پس از پیامبر اسلام در پرتو راه نمایى ها و دستورهاى امامان معصوم(علیهم السلام) و پس از ایشان در زمان غیبت کبرى در پرتو اجتهاد علماى اسلام شناس و متخصص در دین مى توانند کلیات وحى را با اوضاع متغیر زمانى و مکانى منطبق سازند.[6]
3. از سوى دیگر، ویژگى هاى منحصر به فرد پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)مطرح است. شخصیت معنوى ایشان به چنان قوامى رسیده بود که به آن حضرت امکان مى داد تا همه ى مراتب ممکن و لازم را براى دریافت وحى الهى طى کند، به گونه اى که هیچ مرتبه و مرحله ى کشف ناشده اى باقى نماند که پیامبر دیگرى پس از ایشان کشف کند; به تعبیر عُرفا، «الخاتم من خَتَم المراتب; خاتم کسى است که همه ى مراتب را طى کرده و مرتبه ى طى نشده اى باقى نگذارده باشد».[7]
[1]. مرتضى مطهرى، مجموعه ى آثار، (انتشارات صدرا، 1372ش)، ج 2، ص 182.
[2]. عبدالله جوادى آملى، فلسفه ى دین، (قم: مرکز نشر اسراء، 1380ش) ص 73.
[3]. مرتضى مطهرى، همان، ص 181 ـ 182.
[4]. همان، ص 184.
[5]. محمد تقى مصباح یزدى، آموزش عقاید، (تهران: شرکت چاپ و نشر بین الملل، چ پنجم، 1380ش)، ج 1 و 2، ص 279.
[6]. مرتضى مطهرى، همان، ص 185.
[7]. جمعى از نویسندگان، درآمدى بر مبانى اندیشه اسلامى، (قم: مؤسسه ى آموزشى و پژوهشى امام خمینى(رحمه الله)، 1381ش)، ص 135.
دیدگاهها
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.