مرحوم علامه مجلسی، درس و بحث را از چهارده سالگی آغاز کرد، هوش سرشار و شگفت آور او به حدی بود که در چهارده سالگی از فیلسوف بزرگ اسلام مرحوم ملاصدرا، اجازه روایت گرفت. علامه مجلسی که به دانستن عشق میورزید، در اندک زمانی در علوم گوناگون حوزه درسی آن زمان، مثل صرف و نحو، معانی و بیان، لغت و ریاضی، تاریخ و فلسفه، حدیث و رجال، درایه و اصول، و نیز فقه و کلام، به درجه استادی رسید. و در بعضی از این دانشها کتابهای سودمندی به رشته تحریر در آورد. علامه در دوران جوانی خود از محضر دانشمندان و عالمانی عالیقدر همچون: ملاعبدالله شوشتری، شیخ عبدالله بن جابر آملی، شیخ علی جبل عاملی و سایر بزرگان دین به ویژه فقیه و حکیم و محدث نامی ملا محسن فیض کاشانی (که در سفری به اصفهان آمده و در آن دیار ماندگار شده بود) بهرههای کافی میبرد.
علامه مجلسی که در مدرسه ملا عبدالله به اقامه نماز و تدریس اشتغال داشت، بعد از رحلت پدر بزرگوارش در مسجد جامع اصفهان به اقامه نماز و تدریس مشغول گشت. میرزا عبدالله اصفهانی در کتاب «ریاض العلما» میگوید: بیش از هزار نفر در پای درس علامه حاضر میشدند.
اساتید:
۱. محمد تقی مجلسی :درس و بحث را در چهار سالگی نزد پدر آغاز کرد.
۲. ملا صدرا :نبوغ سرشار او به حدی بود «که در چهارده سالگی از فیلسوف بزرگ اسلام ملا صدرا اجازه روایت گرفت».
۳.علامه حسن علی شوشتری،
۴.امیر محمد مؤمن استرآبادی،
۵.میرزای جزایری،
۶.شیخ حر عاملی،
۷.ملا محسن استرآبادی،
۸.ملا محسن فیض کاشانی،
۹.ملا صالح مازندرانی.
مجلسی که در مدرسه ملا عبدالله به اقامه نماز و تدریس اشتغال داشت بعد از رحلت پدر بزرگوارش در مسجد جامع اصفهان به اقامه نماز و درس دادن مشغول گشت.
در پای درس او بیش از هزار طلبه مینشستند و از نور علم و معرفت دلهای خود را جلا میدادند. سید نعمت الله جزایری که نامیترین شاگرد اوست، میگوید:
«با آنکه در سن جوانی به سر میبرد چنان در علوم تتبع کرده بود که احدی از علمای زمانش به آن پایه نرسیده بودند».
«هنگامی که در مسجد جامع اصفهان مردم را موعظه میکرد هیچ کس فصیحتر و خوش کلام تر از او ندیدیم. حدیثی که شب مطالعه میکردم چون صبح از او میشنیدم چنان بیان میکرد که گویی هرگز آن را نشنیدهام.»
تواضع و بزرگمنشی او چنان بود که بسیاری از بزرگان حوزه برای نشان دادن ارادت خود به او و شناساندن ارزش علامه به طلاب جوان گاهی به پای درس ایشان حاضر میشدند. «شیخ محمد فاضلـ با اینکه مجلس درس و مباحثه داشتـ به حوزه درس علامه حاضر میشد و عملاً به طلاب درس تواضع میآموخت و علامه نیز در مقابل به شاگردانش اظهار میداشت استفاده او از من کمتر از استفاده من از اوست بلکه استفاده من از او بیشتر است.»
جمله شاگردان برجسته علامه میتوان به بزرگانی چون: سید نعمت الله جزائری، عبدالله بن عیسی التبریزی معروف به افندی، سید محمد صالح بن عبدالواسع خاتون آبادی، ملا محمد کاظم شوشتری، عبدالحسین مازندرانی، ملا محمد باقر لاهیجی و... نام برد که بعدها هر یک ستارهای درخشان در آسمان علم و فقاهت بودند.
علامه از همان آغاز جوانی تمام زندگی خود را وقف احیای علوم نقلی (آیات و روایات) کرد و در اولین گام کتب اربعه را به درس و بحث حوزههای علمیه آن زمان کشاند. ضمن نگاشتن شرحی بر «اصول کافی» و «التهذیب» یکی از شاگردانش را به نوشتن شرح «استبصار» تشویق کرد.
علامه در مقدمه بحارالانوار چنین مینگارد: «در آغاز کار به مطالعه کتابهای معروف و متداول پرداختم و بعد از آن به کتابهای دیگر که در طی اعصار گذشته به علل مختلف متروک و مهجور مانده بود رو آوردم. هر جا که نسخه حدیثی بود سراغ گرفتم. و به هر قیمتی که ممکن شد، بهره برداری میکردم. شرق و غرب را جویا گشتم تا نسخههای بسیاری را گردآوری نمودم. در این امر مهم جماعتی از برادران دینی مرا یاری نمودند و به شهرها و قصبهها و بلاد دور سر کشیدند تا به فضل الهی مصادر لازم را به دست آوردند.... بعد از تصحیح و تنقیح کتابها بر محتوای آنها واقف شدم، نظم و ترتیب کتابها را نامناسب دیدم و دسته بندی احادیث را در فصلها و ابواب متنوع راهگشای محققان و پژوهشگران نیافتم، از این رو به ترتیب فهرستی همت گماشتم که از هر جهت جالب و مفید باشد. در سال ۱۰۷۰ هجری از فهرست بندی سایر کتابها دست کشیدم که اقبال عمومی را مطلوب ندیدم و سران جامعه را فاسد و نامطبوع دیدم... ترسیدم که در روزگاری بعد از من باز هم نسخههای تکثیر شده من در طاق نسیان متروک و مهجور شود و یا مصیبتی از ستم غارتگران زحمات مرا در تهیه نسخههای بر باد دهد، لذا راه خود را عوض کردم، از خدا یاری طلبیدم و به کتاب بحارالانوار پرداختم...»
«... در نظر دارم که اگر مرگ مهلت دهد و فضل الهی مساعدت نماید، شرح کاملی متضمن بر بسیاری از مقاصدی که در مصنفات سایر علما باشد بر آن «بحارالانوار» بنویسیم و برای استفاده خردمندان، قلم را به قدر کافی پیرامون آن به گردش درآورم.
علامه در مسیر احیای علوم اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ راه استادش فیض را در پیش گرفت و در اولین قدم «کتب اربعه» را به صحنه درس و بحث کشاند. «ضمن نگاشتن شرح بر اصول کافی و تهذیب، از شرح «من لایحضره الفقیه» که پدرش بر آن شرحی نگاشته بود، خودداری کرد و یکی از شاگردانش را به نوشتن شرح استبصار تشویق نمود».
وی طلاب را که مدتها از روایات و احادیث جدا بودند به مطالعه و تحقیق در روایات تشویق کرد و برای حفظ و نگهداری کتب اربعه از گزند حوادث روزگار و تحویل دادن آنها به نسل فردا بدون هیچ گونه کم و کاستی و تحریف اعلام کرد «اگر هر یک از طلاب کتب اربعه را بنویسد، به دریافت یک اجازه از او نایل خواهند شد. طلاب با شوق تمام به نوشتن کتب اربعه پرداختند و نسخهها را نزد علامه میبردند و او با خط خود در پشت نسخههای آنها اجازه آنان را مینوشت».
علامه با خود میاندیشید که تدریس کتب اربعه و توجه به بعضی از دیگر کتابها چون «ارشاد مفید»، «قواعد علامه» و «صحیفه سجادیه» تنها این کتب را از خطر نابودی نجات خواهد داد اما برای کتب دیگر چه باید کرد؟ اندیشه درباره هزاران کتاب شیعه که در کورههای حمام یغماگران و فرهنگ کشان به خاکستر تبدیل شده بود و نیز صدها نسخه کوچک و بزرگ روایات که از حوادث روزگار مصون مانده یا در کنج صندوقخانهها پنهان شده بود و یا آنها را به نقاط دور دست دنیا کشیده بودند او را آزار میداد. از سوی دیگر تعصب خشک اهل سنت در نابودی ذخیرههای گرانبهای تشیع و احتمال سقوط دولت صفویه به دست دو قدرت بزرگ شرق و غرب اهل تسنن و نفوذ قدرتمندانه صوفیان در دربار و جامعه و نقشههای آنان برای تحریف بسیاری از روایات، بیتوجهی طلاب به کتب روایات و احادیث بیش از پیش آثار اهل بیت را در معرض خطر نابودی قرار داده بود. از این رو تلاش همه جانبهای برای به دست آوردن آثار تشیع آغاز کرد به گونهای که او در این تلاش وسیع دویست اصل (و منبع مکتوب) از اصول چهارصدگانه معتبر شیعه را به دست آورد و نفیس ترین کتابخانه تشیع را گرد آورد. حتی در زمانی که به علامه خبر دادند که نسخه کتاب «مدینه العلم» در یکی از کتابخانههای یمن به چشم خورده است علامه این مطلب را با شاه در میان گذاشت. شاه سفیرانی را با هدایای فراوان و گرانبها نزد پادشاه یمن روانه آن کشور کرد و از او کتاب «مدینه العلم» را درخواست نمود اما هیچ گاه آن کتاب به دلایل نامعلوم به دست علامه نرسید.
علامه در ادامه کارهای فکری ـ فرهنگی خود بسیاری از کتب گذشتگان را که علما در مسائل گوناگون نگاشته بودند احیا کرد و طلاب را به نسخهبرداری از آنها تشویق و ترغیب نمود و کتابهایی که غبار غربت آنها را فرا گرفته و کسی آن را نمیشناخت و مطالعه نمیکرد با دستخط مبارکش در زیر آن مینوشت که این کتاب غریب مانده و کسی آن را نمیخواند».
با توجه به نیاز فرهنگی مردم زمان خود دست به تالیف کتابهای گوناگونی میزد. زمانی احساس میکرد مردم به علم نجوم نیازمندند، پس کتاب «اختیارات» را مینوشت. و چون احساس میکرد جامعه به سوی جدا شدن از خدا سوق داده میشود، کتابی در تهذیب اخلاق چون «عین الحیاة» را مینوشت.
آثار فارسی او به سود دین و دنیای مردم بود و زمینه هدایت مردم را فراهم میساخت. کمتر خانهای از شیعیان بود که از کتابهای وی در آن یافت نشده و مورد بهره وری قرار نگرفته باشد. کتابهای او چنان بود که عرب و فارسی، جاهل و عارف مردان و زنان و حتی کودکان هم استفاده میکردند. تالیفات فارسی او عبارتند از:
حق الیقین، عین الحیاة، حلیة المتقین، حیوة القلوب، مشکوة الانوار، جلاء العیون، زادالمعاد، تحفة الزائر، مقیاس المصابیح (علامه جلد ۲۲ بحارالانوار را در مراجعت از حج در نجف اشرف تالیف کرد. و در مراجعت از سفر خراسان در بین راه ترجمه خطبه امام رضا علیهالسّلام و رساله و جیزه رجب را نگاشت.
علامه مجلسی قهرمان عرصه سیاست است اما به موجب کینهورزی و عناد مستشرقان و روشنفکردان غربزده همچنان مظلوم تاریخ سیاست است. «علامه پس از فوت مرحوم ملا محمد باقر سبزواری در سال ۱۰۹۰ هجری به منصب شیخ الاسلامی دست یافت.»
و در این مسند خدمات بسیاری را در مقولههای گوناگون سیاسی و اجتماعی به ایران و تشیع نمود. بزرگترین کار علامه مجلسی در صحنه سیاست که به نفع تشیع و مکتب آن ختم شد مبارزه با صوفیان بود. علامه مجلسی در دوایر دولتی و همچنین نظامهای مختلف اداری از قدرت آنها کاست. او در خصوص این گروه که «فقط در اصفهان بیست و یک تکیه و خانقاه و زاویه داشتند» در رساله اعتقادات مینویسد: «اینک من به طور اجمال برای شما مینویسم و بیان میکنم چیزهایی را که برای خودم از اصول مذهب به وسیله اخبار کثیره متواتره ظاهر شده است تا گمراه نشوید و به خدعهها و فریبها و غرورهای صوفیه فریب داده نشوید و حجت خدا را بر شما تمام میکنم.»
علامه علاوه بر مبارزه با صوفیان با کشیشان دربار، بیگانگان، نمایندگان مؤسسات و شرکتهای غربی به مبارزه با بت پرستان پرداخت. «روزی به علامه مجلسی خبر دادند که بت پرستان در شهر اصفهان در خانهای بُتی قرار دادهاند و برای نیایش و پرستش آن بت به آن خانه میروند. علامه بعد از تحقیق و آگاه شدن از محل بت فتوا ی خراب کردن آن را صادر کرد.»
پس از مرگ شاه سلیمان درباریان و خواجه سرایان، حسین میرزا (سلطان حسین) را که مورد علاقه مریم بیگم عمه شاه بود بر تخت نشاندند.
«شاه در وقت تاج گذاری به صوفیان اجازه نداد چنانچه مرسوم بود شمشیر را به کمر او ببندند و علامه مجلسی را پیش خواند و درخواست کرد که این تشریفات را او انجام دهد.»
علامه مجلسی در تالار آینه این مراسم را انجام داد. «شاه رو به علامه کرد و گفت: به ازای این خدمت چه تقاضایی داری و چه پاداشی میطلبی؟»
علامه که «شاه جوانی را میدید که حتی در وقت تکیه زدن بر تخت سلطنت قادر به سوار شدن به اسب نبود.»
جوان تر و سادهاندیشتر از آن میدانست که بتواند کشتی این سرزمین را به ساحل برساند از این رو از شاه چیزی را خواست که در ذهن هیچ یک از حاضران حتی علمای آن زمان نقش نبسته بود. چیزی را گفت که عظمت روح بلند و دیدگاه وسیع سیاسی او را نشان داد. وی بر سه نکته تأکید ورزید. سه نکتهای که ملتهای بزرگ با آرمانهای متعالی را به زانو در میآورد و غبار ذلت و خواری را بر پرچمشان مینشاند:
«فساد، تفرقه و بیتفاوتی نسل جوان»! پس «رو به شاه کرد و گفت: تقاضا دارم شاه فرمانی صادر کند و نوشیدن مسکرات، جنگ میان فرقهها، همچنین کبوتربازی را نهی فرماید. شاه با رضایت خاطر پذیرفت و فوری فرمانی را به همان مضمون صادر کرد.»
«علامه همچنین او را ترغیب کرد که فرمانی دیگر برای طرد صوفیان از شهر امضا کند.»
این پیروزی بزرگی برای علامه مجلسی و نجات ایران در آن وضیعت حساس بود که در غرب عثمانیها، در شرق ازبکها، در جنوب شرقی گورکانی ها و در شمال روسها و در جنوب شرکتهای هلندی و هند شرقی چشم طمع به آن دوخته بود.
اما در این میان رشته خیانت از دست خواجه سرایان و درباریان که به دنبال عیش و نوش و راحت طلبی بودند بیرون آمد و با توطئه مریم بیگم (عمه شاه) شاه را به دامان میخوارگی و لذت جویی سوق دادند و عملاً قدرت را از علامه مجلسی گرفتند و کشور رو به ضعف نهاد، نکته مهمی که در سیاست علامه مجلسی در دربار به چشم میخورد این است که در زمان علامه مجلسی هیچ برخوردی بین ایران و همسایگان اهل سنت رخ نداد و به هیچ یک از ولایتهای اهل تسنن ایران از سوی شیعیان تعدّی نشد و ایران در کمال آرامش به سر برد. اما هنگامی که علامه مجلسی در ۲۷ رمضان ۱۱۱۱ ق. چشم از جهان فرو بست شمارش معکوس سقوط دولت صفویه آغاز شد و «در همان سال ولایت قندهار سقوط کرد».
فعالیتهای سیاسی
[ویرایش]
علامه مجلسی، قهرمان عرصه سیاست است. علامه بعد از فوت مرحوم محمد باقر سبزواری در سال ۱۰۹۰ هجری به منصب شیخ الاسلامی دست یافت. و در این منصب، خدمات بسیاری را در مقولههای گوناگون سیاسی و اجتماعی به ایران و تشیع نمود، بزرگترین کار علامه مجلسی در صحنه ی سیاست که به نفع تشیع و مکتب آن ختم شد، مبارزه با صوفیان بود
پس از مرگ شاه سلیمان درباریان و خواجه سرایان، حسین میرزا (سلطان حسین) را که مورد علاقه "مریم بیگم" عمه شاه بود، بر تخت نشاندند. نفوذ علامه مجلسی در دربار به حدی بود که "سلطان حسین" اجازه نداد صوفیان رسم بستن شمشیر به کمر شاه را انجام دهند و از علامه مجلسی خواست تا این کار را انجام دهد. پس از اتمام کار، شاه رو به علامه کرد و گفت:
به ازای این خدمت چه تقاضایی داری و چه پاداشی میطلبی؟
علامه گفت:
تقاضا دارم شاه فرمانی صادر کند و نوشیدن مسکرات، جنگ میان فرقهها، و کبوتر بازی را نهی فرماید.
و شاه پذیرفت و او را ترغیب به طرد صوفیان از شهر کرد. نکته مهم در سیاست علامه در دربار این است که در زمان علامه هیچ برخوردی بین ایران و همسایگان اهل سنت رخ نداد و به هیچ یک از ولایتهای اهل سنت ایران از سوی شیعیان تعدی نشد.
رحلت علامه مجلسی
هنگامی که او در ۲۷ رمضان ۱۱۱۱ (ه ق)، چشم از جهان فرو بست، شمارش معکوس سقوط دولت صفویه آغاز شد.
پیکر پاکش را در کنار مسجد جامع اصفهان و جنب پدر علامه اش ملا محمد تقی مجلسی رحمةاللهعلیه به خاک سپردند. به همین مناسبت، شهر اصفهان یک هفته به سوگ نشست و مجالس عزاداری او مدتها ادامه داشت.
دیدگاهها
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.