نسب حضرت لوط علیه السلام
نسب آن حضرت: لوط پسر هاران، پسر تارخ، پسر برادر ابراهیم خلیل علیه السلام بود. گفته شده که او پسر خاله ابراهیم علیه السلام بوده و ساره زوجه ابراهیم خواهر لوط بوده است.[۴]
حضرت لوط در قرآن
در قرآن 27 بار نام حضرت لوط علیه السلام در: سوره انعام، سوره اعراف، سوره هود، سوره حجر، سوره انبیاء، سوره حج، سوره شعراء، سوره نمل، سوره عنکبوت، سوره صافات، سوره ص، سوره ق، سوره قمر، سوره تحریم آمده است.
لوط علیه السلام از کلدانیان بود که در سرزمین بابل زندگى مى کردند و آن جناب از اولین کسانى بود که در ایمان آوردن به ابراهیم علیه السلام گوى سبقت را ربوده بود، او به ابراهیم ایمان آورد و گفت: «إِنِّی مُهاجِرٌ إِلى رَبِّی». (سوره عنکبوت، آیه 26) در نتیجه خداى تعالى او را با ابراهیم نجات داده به سرزمین فلسطین، "ارض مقدس" روانه کرد: «وَ نَجَّیْناهُ وَ لُوطاً إِلَى الْأَرْضِ الَّتِی بارَکْنا فِیها لِلْعالَمِینَ» (سوره انبیاء، آیه 71) پس لوط در بعضى از بلاد آن سرزمین منزل کرد، (که بنا به بعضى از روایات و بنا به گفته تاریخ و تورات آن شهر سدوم بوده).
مردم این شهر و آبادی ها و شهرهاى اطراف آن که خداى تعالى آن ها را در سوره توبه آیه 70 مؤتفکات خوانده، بت مى پرستیدند و به عمل فاحشه لواط مرتکب مى شدند و این قوم اولین قوم از اقوام و نژادهاى بشر بودند که این عمل در بینشان شایع گشت، (سوره اعراف، آیه 80) و شیوع آن به حدى رسیده بود که در مجالس عمومى شان آن را مرتکب مى شدند (سوره عنکبوت، آیه 29) تا آن که رفته رفته عمل فاحشه سنت قومى آنان شد و عام البلوى گردید و همه بدان مبتلا گشته، زنان به کلى متروک شدند و راه تناسل را بستند. (سوره عنکبوت، آیه 29)
لذا خداى تعالى لوط را به سوى ایشان گسیل داشت. (سوره شعراء، آیه 162) و آن جناب ایشان را به ترس از خدا و ترک فحشاء و برگشتن به طریق فطرت دعوت کرد و انذار و تهدیدشان نمود ولى جز بیشتر شدن سرکشى و طغیان آنان ثمره اى حاصل نگشت و جز این پاسخش ندادند که این قدر ما را تهدید مکن اگر راست مى گویى عذاب خدا را بیاور، و به این هم اکتفاء ننموده تهدیدش کردند که:
«لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ یا لُوطُ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِینَ»: (سوره شعراء، آیه 167) اگر اى لوط دست از دعوتت برندارى تو را از شهرمان خارج خواهیم کرد." و کار را از صرف تهدید گذرانده، به یکدیگر گفتند: خاندان لوط را از قریه خود خارج کنید که آن ها مردمى هستند که مى خواهند از عمل لواط پاک باشند. (سوره نمل، آیه 56)
جریان به همین منوال ادامه یافت، یعنى از جناب لوط علیه السلام اصرار در دعوت به راه خدا و التزام به سنت فطرت و ترک فحشا، و از آن ها اصرار بر انجام خبائث تا جایى که طغیانگرى ملکه آنان شد و کلمه عذاب الهى در حقشان ثابت و محقق گردید، پس خداى عزوجل رسولانى از فرشتگانى بزرگ و محترم براى هلاک کردن آنان مامور کرد، فرشتگان اول بر حضرت ابراهیم علیه السلام وارد شدند و آن جناب را از ماموریتى که داشتند (یعنى هلاک کردن قوم لوط) خبر دادند، جناب ابراهیم علیه السلام با فرستادگان الهى بگومگویى کرد تا شاید بتواند عذاب را از آن قوم بردارد، و ملائکه را متذکر کرد که لوط در میان آن قوم است، فرشتگان جواب دادند: که ما بهتر مى دانیم در آن جا چه کسى هست و به موقعیت لوط و اهلش از هر کس دیگر مطلع تریم و اضافه کردند که مساله عذاب قوم لوط حتمى شده و به هیچ وجه برگشتنى نیست. (سوره عنکبوت، آیه 32، سوره هود، آیه 76)
فرشتگان از نزد ابراهیم به سوى لوط روانه شدند و به صورت پسرانى امرد مجسم شده، به عنوان میهمان بر او وارد شدند، لوط از ورود آنان سخت به فکر فرورفت چون قوم خود را مى شناخت و مى دانست که بزودى متعرض آنان مى شوند و به هیچ وجه دست از آنان برنمى دارند، چیزى نگذشت که مردم خبردار شدند، به شتاب رو به خانه لوط نهاده و به یکدیگر مژده مى دادند، لوط از خانه بیرون آمد و در موعظه و تحریک فتوت و رشد آنان سعى بلیغ نمود تا به جایى که دختران خود را بر آنان عرضه کرد و گفت: اى مردم! این دختران من در اختیار شمایند و این ها براى شما پاکیزه ترند پس، از خدا بترسید و مرا نزد میهمانانم رسوا مسازید، آن گاه از در استغاثه و التماس در آمد و گفت: آیا در میان شما یک نفر مرد رشید نیست؟ مردم درخواست او را رد کرده و گفتند: ما هیچ علاقه اى به دختران تو نداریم و به هیچ وجه از میهمانان تو دست بردار نیستیم. لوط علیه السلام مایوس شد و گفت: اى کاش نیرویى در رفع شما مى داشتم و یا رکنى شدید مى بود و به آن جا پناه مى بردم. (سوره هود، آیه 80)
در این هنگام ملائکه گفتند: اى لوط ما فرستادگان پروردگار توایم، آرام باش که این قوم به تو نخواهند رسید، آن گاه همه آن مردم را کور کردند و مردم افتان و خیزان متفرق شدند. (سوره قمر، آیه 37)
فرشتگان سپس به لوط علیه السلام دستور دادند که شبانه اهل خود را برداشته و در همان شب پشت به مردم نموده، از قریه بیرون روند و احدى از آنان به پشت سر خود نگاه نکند ولى همسر خود را بیرون نبرد که به او آن خواهد رسید که به مردم شهر مى رسد، و نیز به وى خبر دادند که بزودى مردم شهر در صبح همین شب هلاک مى شوند. (سوره هود، آیه 81؛ سوره حجر، آیه 66)
صبح، هنگام طلوع فجر، صیحه آن قوم را فراگرفت و خداى عزوجل سنگى از گل نشاندار که نزد پروردگارت براى اسرافگران در گناه آماده شده بر آنان ببارید و شهرهایشان را زیر و رو کرد و هر کس از مؤمنین را که در آن شهرها بود بیرون نمود، البته غیر از یک خانواده هیچ مؤمنى در آن شهرها یافت نشد و آن خانواده لوط بود و آن شهرها را آیت و مایه عبرت نسل هاى آینده کرد تا کسانى که از عذاب الیم الهى بیم دارند با دیدن آثار و خرابه هاى آن شهرها عبرت بگیرند.[۵]
حضرت لوط در روایات
در روایتی که شیخ صدوق به سند خود از ابو بصیر و غیر او از امام باقر یا امام صادق علیهما السّلام (تشکیک در منبع) نقل کرده آمده است:
هنگامى که فرشتگان براى هلاک قوم لوط آمدند گفتند: ما اهل این قریه را هلاک خواهیم نمود. ساره گفت: من از کمى آنها و زیادى اهل قریه به شگفت آمدم لذا گفت: چه کسى طاقت قوم لوط را دارد! فرشتگان او را به اسحاق و بعد از اسحاق به یعقوب بشارت دادند.
ساره خندید و گفت: من پیر زن و فرتوتى عقیم هستم (او در آن روز زنى نود ساله و ابراهیم مردى صد و بیست ساله بود).
بارى ابراهیم با فرشتگان عذاب به مجادله پرداخت و فرمود: چگونه این قوم را هلاک مىکنید و حال آنکه در میان ایشان لوط مىباشد؟! جبرئیل گفت: ما از کسى که در بین این قوم هست کاملا مطّلع هستیم.
ابراهیم اصرار و ابرام نمود در برداشته شدن عذاب از قوم لوط. جبرئیل گفت: اى ابراهیم از این خواسته درگذر امر پروردگارت مبنى بر عذاب ایشان صادر شده و قطعا عذابى که تخلفى در آن نیست بر ایشان نازل خواهد شد.
سپس امام علیه السّلام فرمودند: هنگامى که جبرئیل و فرشتگان دیگر براى هلاکت قوم لوط نزد آن جناب آمدند قوم آن حضرت آگاه شده و به قصد عمل زشتى که در آن سابقه داشتند به سرعت به درگاه او وارد شدند، لوط ایستاد و دست بر درب منزل نهاد و آنها را سوگند داد و گفت: از خدا بترسید و مرا در میان میهمانانم سر افکنده نکنید.
آنها گفتند: مگر ما تو را نهى نکرده و از پذیرفتن میهمان بازنداشتیم. لوط دختران خود را بر ایشان عرضه کرد و پیشنهاد نمود که به جاى آن عمل ناروا با ایشان ازدواج کنید. آنها گفتند: ما را رغبت و میلى به آنها دختران نیست و تو به خوبى مىدانى که مقصود ما چیست. حضرت لوط علیه السّلام فرمود: آیا در میان شما یک مرد خیر خواه رشید خداپرست نمىباشد؟
امام علیه السّلام فرمود: آنها ابا و امتناع نمودند. لوط علیه السّلام فرمود: اى کاش مرا بر منع شما اقتدارى بود یا آنکه چون قدرت ندارم از شرّ شما به رکن محکمى پناه خواهم برد. حضرت فرمود: جبرئیل به ایشان مىنگریست و پس از کلام لوط گفت: کاش مىدانست چه اقتدار و نیرویى دارد، سپس جبرئیل لوط را خواند و آن حضرت نزد وى رفت در همین هنگام آن قوم درب را گشوده و داخل خانه شدند، جبرئیل با دست به ایشان اشاره کرد در جا نابینا شدند، پس وقتى خواستند از منزل برگردند چون درب منزل را نمىدیدند با دست دیوار را مسّ مىکردند تا درب را پیدا کرده و از آن خارج شوند، و فرشتگان به خدا سوگند مىخوردند که اگر صبح بدمد یک نفر از قوم لوط را باقى نمىگذاریم.
امام علیه السّلام فرمودند: وقتى جبرئیل به لوط گفت ما فرستادگان پروردگارت هستیم. لوط به جبرئیل فرمود: اى جبرئیل در عذاب این قوم شتاب کن. جبرئیل گفت: آرى. لوط علیه السّلام فرمود: اى جبرئیل در عذاب ایشان تعجیل کن. جبرئیل گفت: وعده ایشان طلوع صبح است، آیا صبح نزدیک نیست؟!
سپس جبرئیل گفت: اى لوط خود و فرزندانت از این قریه بیرون روید تا به فلان مکان برسید لوط فرمود: اى جبرئیل الاغهاى سوارى من نحیف و ناتوان هستند و نمىتوانند ما را به سرعت از این قریه به فلان موضع ببرند. جبرئیل گفت: وقت را مغتنم شمرده و زود از اینجا بیرون روید.
لوط با همراهانش از قریه بیرون رفتند، زمان مىگذشت تا سحر فرا رسید، جبرئیل در این هنگام به قریه ستمگران فرود آمد و بالش را زیر قریه برد تا آن را از بیخ کند و بلند نمود و سپس شهر را بر اهلش واژگون ساخت و دیوارهاى شهر را با سنگهایى از گل سخت شده هدف اصابت قرار داد، همسر لوط صداى مهیب و هولناکى شنیده و به واسطه آن هلاک شد.[۶]
در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده است که آن حضرت فرمود: خداوند متعال براى نابود کردن قوم لوط چهار فرشته با نام هاى جبرئیل، میکائیل، اسرافیل و کروبیل برانگیخت. آن ها در حالى که عمامه بر سر داشتند بر ابراهیم گذر کردند و بر او درود فرستادند.
ابراهیم آن ها را نشناخت ولى نمود نیکویى در ایشان یافت، لذا پیش خود چنین گفت: خدمت به ایشان را جز من شایسته نیست. حضرت ابراهیم میهمان دوست بود، پس گوساله فربهى براى آن ها بریان کرد تا بپخت و آن را پیش روى ایشان نهاد. پس چون گوساله را در برابر آن ها گذاشت دید که دست آن ها به گوساله نمى رسد. پس آنها را ناشناس تشخیص داد و از آن ها هراسى در دلش افتاد. جبرئیل که چنین دید عمامه از چهره برگرفت و ابراهیم او را به جاى آورد و گفت: تو همویى؟ جبرئیل گفت: آرى.
در این وقت ساره همسر ابراهیم از پیش آن ها گذشت و جبرئیل او را به آمدن اسحاق بشارت داد و از پى اسحاق هم به یعقوب نویدش داد. در این هنگام ساره همان سخنى را که خداوند عزوجل از او نقل کرده (سوره هود، آیه 72 )گفت، و آن ها هم همان پاسخى را بدو دادند که در قرآن (سوره هود، آیه 73) آمده.
ابراهیم به آن ها گفت: براى چه آمده اید؟ فرشتگان گفتند: براى نابود کردن قوم لوط آمده ایم. ابراهیم گفت: اگر در میان آن ها صد مؤمن یافت شود باز هم آن ها را نابود خواهید کرد؟ جبرئیل گفت: خیر. ابراهیم گفت: اگر پنجاه نفر باشند چه؟ جبرئیل گفت: خیر. ابراهیم گفت: اگر سى تن باشند چه؟ جبرئیل گفت: خیر. ابراهیم گفت: اگر بیست تن باشند چه؟ جبرئیل گفت: خیر. ابراهیم گفت: اگر ده تن باشند چه؟ جبرئیل گفت: خیر، ابراهیم گفت: اگر پنج تن باشند چه؟ جبرئیل گفت: خیر. ابراهیم گفت: اگر یک تن باشد چه؟ جبرئیل گفت: خیر.
در این هنگام ابراهیم گفت: لوط که در میان آنهاست؟ فرشتگان در پاسخ گفتند: ما بدان کس که در میان آنهاست داناتریم. ما او و خاندانش را رهایى بخشیم مگر زنش را که از ماندگان است. آن ها سپس رفتند.[۷]
اخلاق و فضائل و ویژگی های حضرت لوط علیه السلام
- لوط علیه السلام در هیچ حالى از پروردگارش غافل نبود و این معنا را از نظر دور نمى داشت که هر چه نصرت هست از ناحیه خداست و او را فراموش نکرده بود تا ناصرى غیر او آرزو کند.[۸]
- لوط علیه السلام رسولى بود از ناحیه خداى تعالى بسوى اهالى سرزمین "مؤتفکات" که عبارت بودند از: شهر "سدوم" و شهرهاى اطراف آن (و بطورى که گفته شده چهار شهر بوده: 1- سدوم 2- عموره 3- صوغر 4- صبوییم) و خداى تعالى آن جناب را در همه مدائح و اوصافى که انبیاى گرام خود را به وسیله آن ها توصیف کرده شرکت داده است.
و از جمله توصیف ها که براى خصوص آن جناب ذکر کرده این است که فرموده: «وَ لُوطاً آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ نَجَّیْناهُ مِنَ الْقَرْیَةِ الَّتِی کانَتْ تَعْمَلُ الْخَبائِثَ إِنَّهُمْ کانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فاسِقِینَ وَأَدْخَلْناهُ فِی رَحْمَتِنا إِنَّهُ مِنَ الصَّالِحِینَ» و به یاد آر لوط را که ما به او حکم و علم داده و از قریه اى که اعمال خبیث و زشت عادتشان شده بود، نجات دادیم چون آن ها مردم بد و فاسق بودند و ما لوط را داخل در رحمت خود نمودیم چون از صالحان بود. (سوره انبیاء، آیه 74 و 75)[۹]
پانویس
ترجمه المیزان، (موسوى همدانى سید محمدباقر)، ج10، ص531.
دیدگاهها
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.